سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بانوی مهر و مهتاب - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
بانوی مهر و مهتاب - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
بانوی مهر و مهتاب - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :84851
بازدید امروز : 0
 RSS 

   

و ناگهان چقدر زود گذشت ...

2 سال پیش روز میلاد خانم،بی بی دو عالم،‏حضرت زهرا (س) توی مدینه النبی بودیم!

اما انگار هیچ کدوم از اهل مدینه و زوار غیر ایرانی خبر نداشتند که امروز تولد پاره ی تن پیغمبرشونه!

3 تایی تصمیم گرفتیم بریم توی حرم نقل پخش کنیم!

اولش خودمون هم نمیدونستیم باید چی کار کنیم و از کجا شروع کنیم

برای نماز مغرب دیر رسیدیم و توی صحن نماز خوندیم، نقل و شکلاتها رو در آوردیم و از یه قسمت شروع کردیم به پخش کردن

فکر کنم ترکیه ای ها بودند که نمیدونستند اینی که دستمونه چیه،‏نقل رو گذاشتم دهنم و اونا هم به تبعیت از من ...

به زبون عربی و انگلیسی دست و پا شکسته ای براشون گفتیم که امروز،تولد بنت رسول الله است

خیلی ها متعجب میشدند و بعدش تبریک میگفتند....

اون روز بااینکه 3 تامون میخواستیم نشون بدیم شادیم از اینکه چنین روزی توی مدینه ایم اما ته دلمون یه غصه ی بزرگ بود ...

این جماعت حتی به احترام پیغمبرشون روز میلاد ام ابیها رو نمیدونستند ....



نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 10:0 صبح روز دوشنبه 88 خرداد 25