سفارش تبلیغ
صبا ویژن



باز هوای حرمت آرزوست ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
باز هوای حرمت آرزوست ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
باز هوای حرمت آرزوست ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :84573
بازدید امروز : 10
 RSS 

   

انت السلام

منک السلام

و علیک

یرجع السلام

 

زیباسلام!

زیبا هوای دلم ابری است ...

 

این روزها تمام نگاههایم سمت گنبد و بارگاه توست

الحق که حج فقرایی

بوی عرفات میدهد بارگاهت وقتی دعای عرفه از در و دیوار حریمت پخش میشود

 

آقا!

دلم برای سلام دادن از در باب الجواد و آرام آرام قدم زدن در حریم حرمت

برای قندیل بستن اشک چشمهایم

برای گرم شدن انها و آرام آرام سرازیر شدن زیر نور گنبد و بارگاهت

تنگ شده ست

دلم برای تمام شبهای سرد حرمت

عطر دلنشین رواقهای حرمت

برای دیدن افرادی که برای بوسیدن ضریحت هل میدهند

برای خواندن 2 رکعت نماز در دارالحجه

خواندن فراز آخر جامعه کبیره

لک زده ست

 

آقا!

من عشق را به نام تو آغاز کردم

 

همیشه

محتاجم

و این روزها

محتاج ترم؛

 

محتاج تر نه از آنکه زندگی سخت باشد یا ...

ناشکری نمیکنم آقا!

همه چیز خوب است

دلم برای روحم تنگ شده

که بی آرام و قرار است؛

مدام مثل کودکیهای ِلبریز از بازیگوشی برای فرار از تنشها دنبال اغوش پر مهری ست

چه جایی آرام‏تر از حرم امن تو

...

قلبم میگیرد

وقتی

یاد کعبه ای می افتم که محل امن و آسایش است اما تا می‏فهمند شیعه ای ...

چقدر انجا ذکر خیر ارامش حرم تو بود

و چقدر در بقیع یاد غریب الغربایی شما رو کردیم

 

آقا!

بقیع را که میدانی ....... من باختم!

و هنوز میسوزم

از همان آفتابزدگی لعنتی که تا عمق وجودم را سوزاند

تبی که دلم را برای همیشه عقده ای کرد...

عقده همان پله ها

حتی نه بالاتر...

 

آقا ببخشید

نمی خواستم زیاده گویی کنم

روح سرگردانم را دیدید؟!
نگفتم نا ارام است

...

 

می طلبیمان؟!

محتاجم/یم

 



نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 12:16 صبح روز چهارشنبه 88 آذر 4