انت السلام
منک السلام
و علیک
یرجع السلام
زیباسلام!
زیبا هوای دلم ابری است ...
این روزها تمام نگاههایم سمت گنبد و بارگاه توست
الحق که حج فقرایی
بوی عرفات میدهد بارگاهت وقتی دعای عرفه از در و دیوار حریمت پخش میشود
آقا!
دلم برای سلام دادن از در باب الجواد و آرام آرام قدم زدن در حریم حرمت
برای قندیل بستن اشک چشمهایم
برای گرم شدن انها و آرام آرام سرازیر شدن زیر نور گنبد و بارگاهت
تنگ شده ست
دلم برای تمام شبهای سرد حرمت
عطر دلنشین رواقهای حرمت
برای دیدن افرادی که برای بوسیدن ضریحت هل میدهند
برای خواندن 2 رکعت نماز در دارالحجه
خواندن فراز آخر جامعه کبیره
لک زده ست
آقا!
من عشق را به نام تو آغاز کردم
همیشه
محتاجم
و این روزها
محتاج ترم؛
محتاج تر نه از آنکه زندگی سخت باشد یا ...
ناشکری نمیکنم آقا!
همه چیز خوب است
دلم برای روحم تنگ شده
که بی آرام و قرار است؛
مدام مثل کودکیهای ِلبریز از بازیگوشی برای فرار از تنشها دنبال اغوش پر مهری ست
چه جایی آرامتر از حرم امن تو
...
قلبم میگیرد
وقتی
یاد کعبه ای می افتم که محل امن و آسایش است اما تا میفهمند شیعه ای ...
چقدر انجا ذکر خیر ارامش حرم تو بود
و چقدر در بقیع یاد غریب الغربایی شما رو کردیم
آقا!
بقیع را که میدانی ....... من باختم!
و هنوز میسوزم
از همان آفتابزدگی لعنتی که تا عمق وجودم را سوزاند
تبی که دلم را برای همیشه عقده ای کرد...
عقده همان پله ها
حتی نه بالاتر...
آقا ببخشید
نمی خواستم زیاده گویی کنم
روح سرگردانم را دیدید؟!
نگفتم نا ارام است
...
می طلبیمان؟!
محتاجم/یم