سفارش تبلیغ
صبا ویژن



در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :84803
بازدید امروز : 29
 RSS 

   

امشب دلم هوای مناجات خمسه عشر رو کرد! رفتم سراغ کتاب سید مهدی شجاعی ...
 
خدایا!
مباد که چشمه ی محبت من به برکه های گل آلود دیگران بریزد.
خدایا!
چشم جویبارک عشق مرا به تماشای دریایت روشنی ده.
مباد که دل من اسیر جز او شود و پیشانی قلبم بر خاک محبت دیگری بساید.
خدایا!
مباد که عندلیب دلم غزلخوان بستانی دیگر گردد.
خدایا!
مرغ دلم که در دام توست مباد یاد آشیان کند.
خدایا!
نکند که روی از من بتابی و نشود نگاه حیرانم را منتظر بگذاری.
خدایا!
مرا شایستگی بهره مندی از کنارت بخش.
...
 

خداوندا!
این دل شکسته را جز دستهان مهربان تو درمانی نیست و این دست بسته را جز ابر احسان تو بارانی،‏نه.
خدایا!
این قامت خمیده جز به شوق دیدار تو راست نمی شود و این تنهای غریب جز در خانه ی تو هر آنچه خواست نمی شود.
خدایا!
این قلب هراسناک و لرزان جز در دست های تو آرام نمیگیرد و این خود زبون و خفت کشیده،‏ بی توجه عزیزانه ی تو سبقت از هر چه پخته و خام نمیگیرد.
خدای من!
این دانه به خاک نشسته را بی آب و آفتاب تو کجا سر شکفتن هست و این غریب و خسته را بی ماهتاب لطف تو کی پای رفتن؟
خدایا!
این شکاف تنهایی را جز چشمه سار جاودان مهر تو پر نمی کند و غنچه حوائجم بی باغبانی تو شکفته نمی شود و غبار اندوه از چهره ی غمزده ام جز باران رحمت تو نمی شود و سموم نفسم را جز تریاق رافت تو درمان نمی کند.
اشک اضطرار مرا چه چیز جز دستهای پاسخ تو خواهد سترد؟ و این قلب آغشته از فراقت را چه چیز جز نسیم مهر تو جان خواهد بخشید؟
خدایا!
تب سوزنده عشق به تو را چه درمان خواهد کرد جز دیدار تو؟ و زخم عمیق و کاری گناه را بر جای جای روح دردمندم چه چیز جز غفران تو التیام خواهد بخشید؟

 

*** امشب عجیب پر از گفتنم،‏پر از شنیدن،‏پر از لذت هم آغوشی ... امشب لبریز از توام ... این روزها دل معنای  واقعی با تو بودن را لمس می کند. امشب خیس بارانم، آرامش ساحل، طوفان دریا و غرش موج!‏امشب ...

واسئلک الامان یوم یفر المرء‏من اخیه ... و میدانم امان نامه میدهی... کاش همیشه اینجا بوی تو را دهد مهربان...


نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 11:0 عصر روز پنج شنبه 86 خرداد 31