سفارش تبلیغ
صبا ویژن



به جنونم بکش ای عشق ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
به جنونم بکش ای عشق ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
به جنونم بکش ای عشق ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :84594
بازدید امروز : 31
 RSS 

   

باز باران با ترانه


نه!
با صدای دعای کم-یل طا-ه-ری


با گهرهای فراوان


نه!


با اشکهای روی گونه هام


 


می خورد بر بام خانه


نه!
می ریزد از چشمهای تارم ....


 


یا نور یا قدوس


یا اول الاولـــــــــــــــــــــــــــــــــــــین و یا اخر الآخرین


اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم


من دستم خالیه، ازت پله پله دور تر شدم و از حلاوت راز و نیاز با تو دورتر و دورتر


 


اللهم انی اسئلک سوال خاضع متذلل خاشع ان تسامحنی و ترحمنی ...


اومدم به من رحم کنی


 


اللهم اسئلک سوال من اشتدت فاقته و انزل بک عند شدائد حاجته


خدایا وقتی فهمیدمت که دیدم تنها برآورده ی دعاهای کوچیک و بزرگم تویی


 


و لا یکمن الفرار من حکومتک


خدایا من جایی رو ندارم که بخواهم فرار کنم، جایی غیر از در خونه ی تو رونمی شناسم ... کسی غیر از تو نمیتونه بار گناه رو از روی دوشم برداره ...کسی غیر از بدی های من رو به خوبی تبدیل نمی کنه ... کسی غیر از تو نمی تونه گناههای منو بپوشونه...


 


ظلمت نفسی


ظلمت نفسی


ظلمت نفسی


من در حق خودم ظلم می کنم!


 


و تجرات بجهلی و ....


اگه گناه کردم فقط به خاطر جهالتم بوده


و کم من مکروه دفعته و کم من ثنا جمیل لست اهل له نشرت


 


اللهم عظم بلایی و افرط بی سو حالی و قصرت بی اعمالی و قعدت بی اغلاقی و حبسنی ان نفسی بعد املی و خدعتنی الدنیا بغرورها و نفسی بجنایتها و متالی یا سیدی ...


 


و لا تفضحنی


و لا تفضحنی


منو رسوا نکن با گناههایی که در خفا انجام دادم ...


 


خدایا باهات کار دارم


خدایا نکنه حالا که دست منو گرفتی نکنه دستمو رها کنی


خدایا هنوز دستم خالیه


الهی و ربی من لی غیرک


اسئله کشف ضری ....


 


و قد اتیتک


من برگشتم در خونه ات


بعد تقصیری  و اسرافی علی نفسی


معتذراً نادما


پشیمون اومدم


منکثراً مستقیلا


با دل شکسته اومدم


اومدم ازت عذرخواهی کنم


مستغفرا ًمنیبا


 


الهی العفو


یا رب الرحم ضعف بدنی و رقه جلدی  ...


خدایا خیلی ضعیفم ...میبینی تحمل اتش جهنم رو ندارم ...دستم با یه کبریت کوچولو میسوزه آتش جهنم چی کار کنم؟


 


می دونم تو کسی رو که پناه بدی ردش نمی کنی


کسی رو که دستش رو بگیری رها نمی کنی


 


و لیت شعری ...


 


از عذابت گریه کنم وقتی منو میندازی توی اتش جهنم یا از دوریت؟!یا از اینکه منو از دوستدارانت جدا کردی؟یا به خاطر اینکه منو انداختی پیش اونایی که باهات دشمنی کردن


صبرت علی عذابک و کیف اصبر فراقک


گیرم اتش جهنم رو بتونم تحمل کنم چطور طاقت بیارم نظر لطفت رو از من بگیری ... برو! دیگه صداتو نمی خواهم بشنوم


 


ام کیف اسکن فی النار و رجائی عفوک


الهی العفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو


 


...


 


پ.ن.1. خودم هم نمی فهمم چی می نویسم ...حتی جرات نمی کنم یه دور از رووش بخونم! غلط هم به احتمال زیاد فط و فراوون داره!


پ.ن.2. دعای کمیل هفته ی دیگه ...


پ.ن.3. کم کم دارم گیج می زنم! اونم از نوع بد فرمش! جداً دوست دارم زودتر پس فردا شب این موقع بشه...دیگه تحمل ندارم!


پ.ن.4. اینا به خاطر فاز بالای معنویت نیست، همه اش حرفهایی که شنیدم من کجا و تحمل آتش جهنم کجا! من کجا و فهم دوری از خدا کجا! من کجا و عشقبازی با خدا کجا! .... خدا ستار العیوب ه و گفته همه چیز رو نگم... کمی تا قسمتی هوای دلم بارونی تر از هوای بیرون ه !


امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام


بلکه به یمن آمدنت جان گرفته ام ....


 


خیلی زیاد دعام کنید



نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 1:0 صبح روز جمعه 86 تیر 8