سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نفس نمی کشد هوا ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
نفس نمی کشد هوا ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
نفس نمی کشد هوا ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :84673
بازدید امروز : 110
 RSS 

   

  

صدای فاصله هایی

که

مثل نقره

نه!


مثل هوای امشب

نه!


مثل روح تو

نه!


مثل سفیدی چادر احرام

تمیزِ

تمیزِ

 

تمیزند!

 

وقتی سرم کردم چادر رو احساس کردم چادر عروسی دارم سرم میکنم ... عین توی این فیلم ها! چادر رو باز کردم و انداختم روی سر خودم ...

توی ایینه ده بار به خودم نگاه کردم

سیاهی ها نمی ذاشتند سفیدی خودش رو نمایان کنه

بی تعلقی قشنگ ترین رنگ دنیاست ...

کاش بتونم بغلش کنم که در نره!


نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 2:0 صبح روز جمعه 86 تیر 8