بعد از اینکه یه یک ربعی با هم تلفنی صحبت کردیم رفتم تو حال و هوای مدینه و اون شب ... تو حال و هوای مدینه و غربتش ... بغض داشت خفه ام میکرد ... رفتم کیف دستیم رو پیدا کردم CD ها رو امتحان کردم رسیدم به همونی که می خواستم. دعای کمیل مدینه ...
وقتی نگاه می کردم فیلم رو باورم نمیشد من هم اونجا بودم ... وقتی زوم میکرد روی چهار قبر غریب بقیع، وقتی از پشت پنجره ها گنبد خضرا رو نشون میداد، وقتی از بالای غار حرا مکه رو نشون میداد که مثل یه نگین میدرخشید ...به همون خدا فکر می کردم اون دو هفته رو خواب بودم ... خدایا یعنی میشه باز هم خواب ببینم فقط یه شب پشت بقیع، یه شب توی حجر سماعیل، یه شب طبقه ی دوم خانه ی خودت، یه شب با لباس احرام دورت برگردم ... خدایا چه زود تموم شد و چه زود دلتنگی ها شروع شد، چه زود بانگ الرحیل بلند شد ... چه زود سفره رو جمع کردند حدایا چرا هنوز دستم خالیه ... کجا از اونجا بهتر برای جمع کردن توشه ی یه عمرم ... خدایا تازه می فهمم چرا همه قبل رفتن میگفتن استفاده کن تازه میفهمم چرا همه میگن اونجا زمان خیلی زودتر از اونی که فکر کنی می گذره تازه فهمیدم ... خدایا خیلی دلتنگم ... قبل از رفتن برای گریه های گاه و بی گاهم بهونه میتراشیدم حتی اگه الکی بود اما الآن چی ... وقتی موقع نماز رو به روم رو نگاه می کنم و دیگه هیچی از اون عظمت نمی بینم دلم برای خودم میسوزه ...می دونم کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود اما خدا میدونی که هنوز خیلی مونده تا تو رو فقط یه کم درک کنم ... خدایا کاش میشد همیشه موند اونجا ، کاش میشد همیشه مثل همون کبوترهای عاشق دور خونه ات طواف کرد ...
خدایا یه عقده هنوز توی دلمه ... هنوز یه درد وجودم رو فرا گرفته ... گفتن اونجا اگه مُحرم بشی مَحرم هم میشی ... خدایا وقتی میرسیدیم به رکن یمانی وقتی میرسیدم به در خانه ات وقتی ... خیلی گشتم مهدی (عج) رو ببینم، خیلی گشتم ندای "انا بقیة الله" رو بشنوم، خیلی گشتم اون نگاه رو حتی یه بار حتی توی عالم خواب و بیداری حتی توی رویاهام حس کنم لمس کنم اما نشد ... یه روز برگشتم به یکی گفتم انگار قرار نیست عقده ی این دل باز بشه ... چقدر آرزوی دیدن یار و دست خالی موندن ...چقدر صدا زدن "یابن الحسن کجایی" و نشنیدن هیچ جوابی ... چقدر ... اما خدا رو شکر که بهمون گفتن جواب سلام واجبه ... مطمئنم که جوابم رو میدین آقا ...حتی اگه اینقدر غرق در دنیا شده باشم که صدای اهورایی شما رو نشنونم...
الا که راز خدایی خدا کند که بیای
السلام علیک یا بقیة الله ...
آنقدر در می زنم این خانه را، تا ببینم روی صاحبخانه را ...