سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نامه ات ستاره ای بود در خوابم چکید ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
نامه ات ستاره ای بود در خوابم چکید ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
نامه ات ستاره ای بود در خوابم چکید ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :85567
بازدید امروز : 45
 RSS 

   

نامه ات که به دستم رسید من خواب بودم نامه ات بیدارم کرد. نامه ات ستاره ای بود که نیمه شب در خوابم چکید و ناگهان دیدم که بالشم خیس هزار قطره نور است. دانستم که تو اینجا بودی و نامه ات را خودت آوردی. ردپای تو روشن است. هرجا که نور هست تو هستی خودت گفتی که نام تو نور است. نامه ات پر از نام بود. پر از نشان و نشانی. نامت رزاق بودی و نشانت روزی و روز.


گفتی که مهمانی است و گفتی هر که هنوز دلی در سینه دارد دعوت است. گفتی که سفره ی آسمان پهن است و منتظری تا کسی بیاید و از ظرف خورشید لقمه ای بر گیرد.


و گفتی هر کس بیاید و جورعه ای نور بنوشد عاشق می شود. گفتی همین است آن اکسیر، آن معجون آتشین که خاک را به بهشت می برد. و گفتی که از دل کوچک من تا اخرین کهکشان راهی نیست. اما دم غنیمت است و فرصت کوتاه و گفتی اگر دیر برسیم شاید سفره ات را برچیده باشی. آن وقت شاید تا ابد گرسنه بمانیم.


آی فرشته آی فرشته که روزی دوستم بودی بلندشو و دستم را بگیر و راه را نشانم بده که سفره پهن است و مهمانی است. مبادا که دیر شود. بیا برویم من تشنه ام خورشید می خواهم.


 

پ.ن. وقتی دارید اینو می خونید یحتمل بنده دسترسی به کامپیوتر ندارم! یا توی جاده ام یا توی مسجد یا موندگار شمالم! امیدوارم گزینه ی اخر رخ نده که ...
دعام کنید توی این سه روز عزیز ... دعا کنید لایق بشیم و بتونیم برای نیمه ی شعبان و  ماه رمضان و شبهای قدر آماده کنیم ...
مخصوصاً ‏پانزدهم بعد از خوندن اون سوره ها،‏موقع خوندن دعای بعدش.من هم اگه قسمت شد و رفتم، حتماً به یادتون هستم...

یا علی مدد



نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 8:0 عصر روز جمعه 86 مرداد 5