نامه ات که به دستم رسید من خواب بودم نامه ات بیدارم کرد. نامه ات ستاره ای بود که نیمه شب در خوابم چکید و ناگهان دیدم که بالشم خیس هزار قطره نور است. دانستم که تو اینجا بودی و نامه ات را خودت آوردی. ردپای تو روشن است. هرجا که نور هست تو هستی خودت گفتی که نام تو نور است. نامه ات پر از نام بود. پر از نشان و نشانی. نامت رزاق بودی و نشانت روزی و روز.
گفتی که مهمانی است و گفتی هر که هنوز دلی در سینه دارد دعوت است. گفتی که سفره ی آسمان پهن است و منتظری تا کسی بیاید و از ظرف خورشید لقمه ای بر گیرد.
و گفتی هر کس بیاید و جورعه ای نور بنوشد عاشق می شود. گفتی همین است آن اکسیر، آن معجون آتشین که خاک را به بهشت می برد. و گفتی که از دل کوچک من تا اخرین کهکشان راهی نیست. اما دم غنیمت است و فرصت کوتاه و گفتی اگر دیر برسیم شاید سفره ات را برچیده باشی. آن وقت شاید تا ابد گرسنه بمانیم.
آی فرشته آی فرشته که روزی دوستم بودی بلندشو و دستم را بگیر و راه را نشانم بده که سفره پهن است و مهمانی است. مبادا که دیر شود. بیا برویم من تشنه ام خورشید می خواهم.
دعام کنید توی این سه روز عزیز ... دعا کنید لایق بشیم و بتونیم برای نیمه ی شعبان و ماه رمضان و شبهای قدر آماده کنیم ...
مخصوصاً پانزدهم بعد از خوندن اون سوره ها،موقع خوندن دعای بعدش.من هم اگه قسمت شد و رفتم، حتماً به یادتون هستم...
یا علی مدد