سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دلتنگم مولا ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
دلتنگم مولا ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
دلتنگم مولا ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :85516
بازدید امروز : 72
 RSS 

   

این دل بی نصیب مگر مدینه نیامده بود که عقده ی دل وا کند؟ مگر مدینه  نیامده بود که تربت او را زیارت کند؟ مگر تمام عمر نگاه طلبش، تمنای قبر او را نداشت؟ اما این ده روز، میان این شهر دلگیر چه عقده ای افتاده است د راین سینه که وا شدنی نیست. شنیده بودم در مدینه عقده های دلت گشوده میشود. شنیده بودم اگر صاف باشی ، میان این مصاف عقل و عشق، مزار زهرا (س) را زیارت میکنی. اما تو ای مظهر لطف! اینک این عقده ی سنگین این سینه را می فشارد، نمی دانی این دل بر سر من چه آورده ، میان این کوچه ها چقدر جسته ام، در صحن نبوی چقدر این سو و آن سو رفته ام، نخلستان علی (ع) را چقدر زیرو رو کرده ام و این دل بی شکیب را وعده می دادم که برو، اما کو؟
از مدینه می روم؛ نا امید، بی سرو سامان، دل آشوب، در خود شکسته و جایی نیست که ببویم، مزاری نیست که با اشک دیدگانم بشویم، کاش به این مدینه ی دلگیر نیامده بودم. کاش نمی گفتند قبر فاطمه (س) اینجاست. کاش نمی سرودند مدفن عشق اینجاست. به کجا آمده ام؟ این شب ها چه می کردم؟ چه می جشتم؟ چه فریاد می کردم؟ آیا فریاد رسی نیست؟ آیا غیاثی نیست؟ صاحب خانه ای نیست؟ خدایا! چه کنم؟


کلوخهای بلور - سید مجید حسینی


پ.ن. به ملیکا گفتم قبل از رفتن حتماً این کتاب رو بخون. داشت میخوند که از دستش گرفتم و شروع کردم به خوندن ....
ای قوم به حج رفته کجایید، کجایید
معشوق همین جاست، بیایید، بیایید


امشب یه جور بدی دلم تنگ مدینه شد، یاد اون شب که بهم گفتین "مدینه همین طور ه عزیز" ... توی مشهد، وقتی شلوغی اونجا رو دیدم، دلم برای بقیع و تنهاییش لک زد ... دلم برای بوی غربت اونجا تنگ شد ... امشب حیرانم ...




نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 1:0 صبح روز دوشنبه 86 مرداد 15