سینوسی ها را که می خوانم بی تاب میشوم ... از آن بی تاب ها که در نوشتن نمی گنجند! بی تاب لحظات مقدس حریم یار و بی تاب دخترکان عربی با مانتوهای بلند مشکی که دستهایشان ادعیه و آداب حرمین ایرانی است که در تلاطم پر رمز و راز روضه ی نبوی زیارت حضرت زهرا (س) را زمزمه می کنند ...
مبعث ندیده نیز برایمان خاطره انگیز گشته! هوای دلمان که میگیرد،آسمان چشمهایمان که ابری می شود، دلهایمان که در نبودنتان غبار آلود میشوند ... دیدن صحن مطهرتان، میشوید دلهای کویریمان را ... «القصه که ای باران ما بی تو کویریم ...»
این روزها،گیج هیاهوی دلم هستم! نه توان درس خواندن دارم نه توان مشق نوشتن! نه دلم در اختیار من است و نه حتی قلمم در اختیار عقلم!این روزها سایه ی سنگین بغضی غریب یا شاید هم قریب نوازش می کند این گلو را ... و من در تپش داشتنش ...
این روزها،گیج هیاهوی دلم هستم! نه توان درس خواندن دارم نه توان مشق نوشتن! نه دلم در اختیار من است و نه حتی قلمم در اختیار عقلم!این روزها سایه ی سنگین بغضی غریب یا شاید هم قریب نوازش می کند این گلو را ... و من در تپش داشتنش ...
دلتنگتان که میشوم همسفر، از جام می عشق شما مرا سیراب میکند و مست میشوم. و چه زیباست مستی ... مست که میشوی،تاخودآگاه عاشق تر میشوی،بی دلیل شعر می گویی برای معشوق غایبت، برایش درد و دل میکنی، ناز میکند و تو نیاز ... مست که گشتی، سبکتر که شدی، دستان همسفرت برایت بال پرواز میشود و تو بی دغدغه اوج میگیری ... مست که شدی دیگر برایت روز و ساعت و تاریخ و ماه و موجودیتت مهم نیست،مهم او میشود و بس ...
خضر باشی یا موسی، مهم نیست!مهم این است که مَحرم باشی و بس ...
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند...
پ.ن.مست که شدی یادت باشد رفیق،تنها پرواز نکنی... آسمان اینجا پر از تطلاطم وهم انگیز شیطانی است،من نازک دل را تنها رها نکن در این هوای پر از ظلمات ...
یا علی
خضر باشی یا موسی، مهم نیست!مهم این است که مَحرم باشی و بس ...
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند...
پ.ن.مست که شدی یادت باشد رفیق،تنها پرواز نکنی... آسمان اینجا پر از تطلاطم وهم انگیز شیطانی است،من نازک دل را تنها رها نکن در این هوای پر از ظلمات ...
یا علی
نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 2:0 عصر روز یکشنبه 86 مرداد 21