
عجب صفایی داره خوندن دعای کمیل توی بین الحرمین
اون ور مسجد النبی
این ور بقیع
و آدمهایی که نشسته بودند روی زمین
خوش به حالشون
اونا واقعاًچه خواسته ی دیگه ای داشتند
چه راحت از بلندگو روزه ی حضرت زهرا (س)م یخوندند
چقدر حسودیم شد بهشون
...
مسجد النبی که خالی بود
یاد اون شب افتادم
که دلم گرفته بود
حالم هم خوب نبود
بچه ها رفته بودند خرید
اومدم مناجات حضرت امیر رو گرفتم دستم و نشستم
پشت دیوارها
رو به سمت بقیع
یه جای تاریک و خلوت
میخوندم و ...
چقدر دلم برات تنگ شده مدینه
چقدر دلم برات تنگ شده قبر مخفی مدینه
چقدر دلتنگتم پنجره های بقیع
کوچه ی بنی هاشم ندیده
باب جبرئیل لمس نکرده
محراب و منبر خیالی ذهن من
چقدر دلتنگتونم
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا جونم دلم می خواد چنگ بزنم به پرده ی سیاهت
گوشت رو بیار جلو
خجالت میکشم بهت بگم
.
.
.
.
.
دلم برات تنگ شده...
پ.ن. چه باروون نازی میاد... منم عاشقترم انگار،وقتی باروون میزنه!
اون ور مسجد النبی
این ور بقیع
و آدمهایی که نشسته بودند روی زمین
خوش به حالشون
اونا واقعاًچه خواسته ی دیگه ای داشتند
چه راحت از بلندگو روزه ی حضرت زهرا (س)م یخوندند
چقدر حسودیم شد بهشون
...
مسجد النبی که خالی بود
یاد اون شب افتادم
که دلم گرفته بود
حالم هم خوب نبود
بچه ها رفته بودند خرید
اومدم مناجات حضرت امیر رو گرفتم دستم و نشستم
پشت دیوارها
رو به سمت بقیع
یه جای تاریک و خلوت
میخوندم و ...
چقدر دلم برات تنگ شده مدینه
چقدر دلم برات تنگ شده قبر مخفی مدینه
چقدر دلتنگتم پنجره های بقیع
کوچه ی بنی هاشم ندیده
باب جبرئیل لمس نکرده
محراب و منبر خیالی ذهن من
چقدر دلتنگتونم
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا جونم دلم می خواد چنگ بزنم به پرده ی سیاهت
گوشت رو بیار جلو
خجالت میکشم بهت بگم
.
.
.
.
.
دلم برات تنگ شده...
پ.ن. چه باروون نازی میاد... منم عاشقترم انگار،وقتی باروون میزنه!
نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 1:0 صبح روز جمعه 86 آذر 16