دیشب دوباره مامان خونه بودم، وای که چقدر سخته ... شاید کاری نداشته باشی اما نمی تونی مثل قبل رها باشی. وسط کارهام بود که اومدم و متن قبلی رو نوشتم ...اونم به این خاطر که جداً توی این یه هفته گیج گیج بودم! و پر از علامت سوال! خیلی سخته رو هوا نفس کشیدن، زندگی کردن، حتی خندیدن!!!
شب شد ... جمع 5 نفره ی ما که یه مدته شده 3 نفر،دوتاشون خوابیدند و من تنها...
بغض داشت خفه ام می کرد ... ولی به خودم گفتم نباید اینقدر بچه بشی تا تقی به توق میخوره اشکات بیاد پایین.نماز رو که خوندم توی سجده ی بعد نماز وقتی داشتم می گفتم «شکرا لله،شکراً شکراً و عفوا» یهو بغضم ترکید ... امروز یه بنده خدایی می گفت وقتی آدم یهو پشتش خالی بشه می فهمه که فقط و فقط خدا رو داره... از صمیم قلب دعات کردم و آرزوی خوشبختی ...
یه کتاب داشتم به نام «کلوخهای بلور» فقط نیمه شب به بعد میخونمش ...عجیب قشنگه ... وقتی بخونی قطرات اشکته که همین طوری میاد پایین. شروع کردم به خوندن یهو انگار از تمام این دنیا کنده شدم و رفتم مدینه... دلم نمیومد تمومش نکنم ... تا آخر کتاب خوندم و فقط یه چیزی فهمیدم دنیا فقط لهو و لعب ه و این لهو و لعب ها امتحان برای اون دنیا . باید مراقب باشیم اینقدر غرق نشیم که یادمون بره از کجا اومدیم برای چی اومدیم قرار ه کجا بریم.
وقتی صحنه صحنه ی حج نرفته رو برای خودم مرور میکنم از خدا فقط یه حاجت می خواهم بعد از سفر بر نگردم توی این دنیا ....
شب شد ... جمع 5 نفره ی ما که یه مدته شده 3 نفر،دوتاشون خوابیدند و من تنها...
بغض داشت خفه ام می کرد ... ولی به خودم گفتم نباید اینقدر بچه بشی تا تقی به توق میخوره اشکات بیاد پایین.نماز رو که خوندم توی سجده ی بعد نماز وقتی داشتم می گفتم «شکرا لله،شکراً شکراً و عفوا» یهو بغضم ترکید ... امروز یه بنده خدایی می گفت وقتی آدم یهو پشتش خالی بشه می فهمه که فقط و فقط خدا رو داره... از صمیم قلب دعات کردم و آرزوی خوشبختی ...
یه کتاب داشتم به نام «کلوخهای بلور» فقط نیمه شب به بعد میخونمش ...عجیب قشنگه ... وقتی بخونی قطرات اشکته که همین طوری میاد پایین. شروع کردم به خوندن یهو انگار از تمام این دنیا کنده شدم و رفتم مدینه... دلم نمیومد تمومش نکنم ... تا آخر کتاب خوندم و فقط یه چیزی فهمیدم دنیا فقط لهو و لعب ه و این لهو و لعب ها امتحان برای اون دنیا . باید مراقب باشیم اینقدر غرق نشیم که یادمون بره از کجا اومدیم برای چی اومدیم قرار ه کجا بریم.
وقتی صحنه صحنه ی حج نرفته رو برای خودم مرور میکنم از خدا فقط یه حاجت می خواهم بعد از سفر بر نگردم توی این دنیا ....
نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 10:0 عصر روز سه شنبه 86 خرداد 22