سفارش تبلیغ
صبا ویژن



زند به گوشه‏ی ابرو و در نقاب رود ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
زند به گوشه‏ی ابرو و در نقاب رود ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
زند به گوشه‏ی ابرو و در نقاب رود ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :84659
بازدید امروز : 96
 RSS 

   

دیشب گفتم منتظر یه معجزه‏م
یه معجزه که بهم بگه هنوز توی دستگاه خلقت جایی دارم
هنوز بودنم مهمه، ‏فسیل نشدم هنوز، واقعاً‏ زنده ام و زندگی میکنم

به خودم نهیب زدم
بسّــــــــــــــــــــــه دختر
باز هم معجزه!؟اخه چند بار؟
اصلاً‏رووت میشه باز بگی معجزه؟
یادت رفته 2 سال پیش بود اولین معجزه
همون موقعی که توی اوج تنهایی دیدیش،اونم نه غضبش رو!
توی اوج تنهایی دیدی منتظرته،آغوشش رو برات باز کرده،گفت بیا
مزه‏ی اولین گریه ها رو یادت رفته؟ اولین درد و دلها که تنها شنونده ش بود؟

چقدر ناشکری تو!
چقدر خودخواه شدی تو!
دیگه چقدر نشونه برای اینکه بهت بگه مراقبته!
خودت هم میدونی چطوری از لبه‏ی پرتگاه نجاتت داد!
پرتگاهی که اگه میوفتادی تووش تا تهش میرفتی اونم تخته گاز!

ناشکــــــــــــــــــری
بی معرفتـــــــــــــــــی
خواست بگه هنوز هواتو داره
سرتو کردی توی برف،یادت رفته مکه ی پارسال رو
واقعاً‏ یادت رفته وقتی جلوی در کعبه وایستاده بودی و باورت نمیشد تو باشی
....
توهنوز منتظر معجزه ای!معجزه؟ معجزه!؟
نفس کشیدنت، ادمهای دور و ورت،‏سوره‏ی نور دیشب
باور نداری هنوز؟ باور نداری که معجزه یعنی همــــــــــــــــــین!

به شرط اینکه
ببینیش!
نقطه ی شروع
یک شنبه همین هفته
 
شــیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه‏‏گری کرد و در ببست


نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 2:0 عصر روز چهارشنبه 87 اردیبهشت 25