سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دستم گرفته ای ز عنایت رها مکن ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
دستم گرفته ای ز عنایت رها مکن ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
دستم گرفته ای ز عنایت رها مکن ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :85413
بازدید امروز : 1
 RSS 

   


میدانم
میشنوی مرا
به وسعت بارها که صدایت زده‏ام
شاید بارها که تو مرا خوانده‏ای و من شنیده‏ام!
 
دیشب تمامیت طلب شدم!
تو را برای خود ِ خود ِ خودم!
در خط به خط نوشته‏هایم تو بودی دیشب
بی‏شک!
به یمن تولد ِتن، پلی زدم به تو
شاید اینگونه کمتر خجل شوم از بارهایی که دستم را کشیدم از دستان پر مهرت
شاید اینگونه بتوانم چند لحظه ای چنگ بزنم
و تو را صدا بزنم
معتذرا‏ً نادما منکسراً ‏مستقیلا مستغفراً‏ مذنبا .....
نمیگویم لااجد مفراً‏مما کان منی
این روزها لبریزم از محبتهایت که مرا غرق کرده است در خود ....
دیشب با آرامش تو را شکر کردم برای تمام روزهای خوب امسال
روزهایی که بی‏شک تلخی سال قبل را کاملاً‏ زدود
و به من فهماندی بارها و بارها
که هستی
همیـشـــــــــــــــــه
 
آمده ام تشکر کنم
سر به درگاه تو بگذارم
مانند تمام ان 7 روز که با دیدن کعبه
روی سنگهای سفید مسجدالحرام میافتادیم
و شکر میکردیم تو را

یااِلهی و رَبیّ لَکَ الحَمدُ وَ لَکَ الشُّـــکر
                                       اَلحَمدُلله کَثیراً
حَمداً‏لله شُــــکراً‏لله
                  حَمداً‏لله شُـــکراً‏لله
                         حَمداً‏لله شُــــکراً‏لله

پ.ن. دیشب ساعت 1:30 بارها و بارها خواستم بهت بگویم امشب دلم هوای کربلا کرده است ... به خانوم میگویی؟
تفال زدم به حافظ
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشــــــی به یاد خط تو بر آب میزدم
ابروی یار در نظر و خرقه ســـــــــوخته
جامی به باده گوشــه محراب میزدم
....


نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 12:51 عصر روز جمعه 87 خرداد 17