میدانم
میشنوی مرا
به وسعت بارها که صدایت زدهام
شاید بارها که تو مرا خواندهای و من شنیدهام!
دیشب تمامیت طلب شدم!
تو را برای خود ِ خود ِ خودم!
در خط به خط نوشتههایم تو بودی دیشب
بیشک!
به یمن تولد ِتن، پلی زدم به تو
شاید اینگونه کمتر خجل شوم از بارهایی که دستم را کشیدم از دستان پر مهرت
شاید اینگونه بتوانم چند لحظه ای چنگ بزنم
و تو را صدا بزنم
معتذراً نادما منکسراً مستقیلا مستغفراً مذنبا .....
نمیگویم لااجد مفراًمما کان منی
این روزها لبریزم از محبتهایت که مرا غرق کرده است در خود ....
دیشب با آرامش تو را شکر کردم برای تمام روزهای خوب امسال
روزهایی که بیشک تلخی سال قبل را کاملاً زدود
و به من فهماندی بارها و بارها
که هستی
همیـشـــــــــــــــــه
آمده ام تشکر کنم
سر به درگاه تو بگذارم
مانند تمام ان 7 روز که با دیدن کعبه
روی سنگهای سفید مسجدالحرام میافتادیم
و شکر میکردیم تو را
یااِلهی و رَبیّ لَکَ الحَمدُ وَ لَکَ الشُّـــکر
اَلحَمدُلله کَثیراً
حَمداًلله شُــــکراًلله
حَمداًلله شُـــکراًلله
حَمداًلله شُــــکراًلله
پ.ن. دیشب ساعت 1:30 بارها و بارها خواستم بهت بگویم امشب دلم هوای کربلا کرده است ... به خانوم میگویی؟
تفال زدم به حافظ
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشــــــی به یاد خط تو بر آب میزدم
ابروی یار در نظر و خرقه ســـــــــوخته
جامی به باده گوشــه محراب میزدم
....
نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 12:51 عصر روز جمعه 87 خرداد 17