سفارش تبلیغ
صبا ویژن



این فروغ کیست این سان در غروب؟ - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
این فروغ کیست  این سان در غروب؟ - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
این فروغ کیست  این سان در غروب؟ - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :84621
بازدید امروز : 58
 RSS 

   

 
غربتم را بنگر ای راز دار علی (ع)

         و اندوه یتیـمان داغدارت را

             و سکوت خونرنگ خانه ما را

                      زود بود، آری هنوز زود بود

بی مادری ما، بی مادری دنیا ...

 

پ.ن. دل را مجال نیست که دیگر سودای خود کند مادر،‏ غم تو، عالمیان را در سوگ نشاند . ستاره ها درخشیدن را فراموش کرده اند! حتی ماه نیز چند روزی است گم شده است،‏ در کدام سرا، ‏نمیدانم! خورشید هم خود را پشت ابر پنهان می کند،‏ فکر کنم خجالت میکشد از بودن، ‏آخر علی خورشید خود را در شب دفن کرد... و هر روز عاشقان در گرد خورشیدِ علی طواف می کنند ...
بقیع این روزها ،‏نه مادر!‏همیشه، بوی یاس می دهد، غربت بقیع نشئت گرفته از آن شب است ... آن شب که علی (ع)‏امانتی خود را پس داد . بیچاره علی (ع) ...
راستی مادر،‏چه خوب که تو بقعه نداری،‏ داغ بقیع برایمان کم بود می خواهند همه را با خاک یکسان کنند... می دانم دعایت اجابت میشود، اگر نمیشد که به این زودی نمی رفتی،‏ رها نمی شدی از این نامردمان گرگ سیرت،. دعا میکنی لایق ظهور مهدی (عج) شویم... هوای دلتنگی خفه امان کرده است مادر ...
وای مادر، داغ تو، بغض را در گلو می شکند و اجازه نمی دهد منیّت من در غم های مسخره ی دنیای خویش اشک بریزد ...این روزها اشک فقط در راه تو حلال است ...


پ.ن. مگه میتونستم از مادر ننویسم... مثل همیشه کلمات خودشون روی صفحه اومدند


نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 2:0 صبح روز دوشنبه 86 خرداد 28