تا یک ساعت پیش کبکم خروس میخوند ... کلی انرژی داشتم اما یهو انگار مخزن انرژی سوراخ شد و هی گفتLOW BATTRY
می دونستم دوای دل گرفته چیه! قرآن سبز رو باز کردم. درسته قرآن به اندازه ی کافی عظمت داره اما ما زمینی ها همه اش دنبال یه شنونه ایم برای ارزش و احترام، به نظر من این قران یه چیز دیگه است، صفحاتش ورق به ورق بوی مکه و مدینه رو میده مخصوصاً با اون نوشته های اول و آخرش. این قران یادآور تمام روزهای خوش زندگی منه. ورقش زدم یه صفحه دو صفحه سه صفحه ... انگار سیر نمی شدم از خوندن. اما امشب دلم خیلی یه جوری بود ...یه جور خاص! 2 هفته پیش این موقع محرم بودیم شاید همین حدودها بود که در حال سعی بین صفا و مروه بودیم! ...
دیدم دلم ارووم نمیشه، یه مسیج زدم به همسفرم ... می دونم نصفه شبه اما دلم که داغ می کنه عقلم کاملاً از کار میوفته ...
یه کم داشت آرووم میشد که یهو چشمم خورد به بک گراند موبایلم... دلم ریخت ... دلم مثل یه شیشه تکه تکه شد ... عکس کعبه ... دقیقاً تاریخ عکس یادمه ، دو هفته پیش یه یک ساعت دیگه، بعد از طواف نساء... یعنی من اینجا بودم اونم فقط 2 هفته پیش ... کم کم داشتم هنگ می کردم ... 2 هفته یه جوری گذشت که انگار فقط خواب بود به قول همسفرم یه خواب کوتاه اما خیلی شیرین ...
پا شدم نماز خوندم ... اونم 2 رکعت ... نیت ... مثل همیشه بدون نیت! فقط برای تو قربة الی الله ... رکوع که رفتم یاد اون قیام های طولانی بعد از رکوع افتادم دلم می خواست زار بزنم! کی گفته "کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود ..."، من عاشق همین به اصطلاح سنگ نشان شماهام... به همون مکعب بزرگ قسم، وقتی خودتو میبینی که حتی دستت به درش هم نمیرسه، تازه رسم پرواز رو یاد میگیری ... تازه می فهمی عظمت یعنی چی ... تازه می فهمی شیعه یعنی چی یعنی کی ... تازه می فهمی تا حالا فقط مرده بودی اونجا زندگی رو لمس می کنی ...
خدایا دلم برای اونجا، برای عظمتش، برای بزرگیش، برای صفای با صفاش، مروه ی با مرامش، برای آب زمزمش که این همه سال توی اون کویر می جوشید، برای حجرالاسودش که درخشانترین سنگ دنیاست و یدالله ه و برای مقام ابراهیمش که جاپای ابراهیم (ع) رووش نقش بسته و نشان از قدرت رسالتش داره، برای حجر اسماعیل و اون ناودون طلاش که وقتی برای اولین بار نماز خوندم اونجا اصلاً یادم رفته بود چه نیتی باید بکنم، برای رکن یمانی و مستجار و حطیم و .... برای همه چیزش تنگ شده، راستی نه! اینا همه بهونه است دلم برای تو تنگ شده ، برای خودِ خودِ خودِ تو...
دلم یه جوری برات تنگ شده که جز با تو آرووم نمیشه ... نکنه دارم اشتباه میرم که اینقدر احساس دلتنگی میکنم ... من که خودمو سپردم به خودت ... دستم گرفته ای ز عنایت، رها مکن
....